><
آن یکی الله می گفتی شبی (حضرت مولانا)
آن یکی الله می گفتی شبی تا که شیرین می شد از ذکرش لبی
گفت شیطان آخر ای بسیار گو این همه الله را لبیک کو ؟
می نیاید یک جواب از پیش تخت چند الله می زنی با روی سخت
او شکسته دل شد و بنهادسر دید در خواب اوخضر رادر خضر گفت
هان از ذکر،چون وامانده ای خود پشیمانی از آنکش خوانده ای
گفت لبیکم نمی آید جواب زان همی ترسم مه باشم رد باب
گفت آن الله تو لبیک ماست وآن همه سوز وگدازت پیک ماست
ترس وعشق توکمند لطف ماست زیر هر یارب تو لبیک هاست